×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

متنوع

× ..........
×

آدرس وبلاگ من

sairoos.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/kazhdom

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

یکی بود یکی نبود

عاشقش بودم عاشقم نبود

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن؛ یکی بود یکی نبود!

یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست.

همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود ...

برایم مبهم است که چرا در اذهان شرقی مان "با هم بودن و با هم ساختن" نمی گنجد؟
و برای بودن یکی، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که یکی بود، دیگری هم بود ... همه با هم بودند.

و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم.

از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست.

انگار که هیچ کس نمیداند، جز ما. و هیچ کس نمی فهمد جز ما.

و خلاصه کلام اینکه : آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن.

و متاسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.

هنر "بودن یکی و نبودن دیگری" !!!

www.hamtaraneh.com

نمیشه


نمیشه یه شب به خاطر نبودنت گریه کنم

              نمیشه یه شب به یاد خنده هات خسته و افسرده نشم

              می شه هرشب برای شنیدن صدات یه وجب ازت دوربشم

              می شه هرشب که تو هرشب کنارمی لحظه ها رو دنبال کنم

              می شه یاد هر شب و هرشب تا صحر خدا رو صدا کنم

              نمی شه با هم کنار هم یه شب و تا صحر بدون اخم گذر کنم

              می خوام از سکوت بی وقفه تو تو غبار لحظه هام بشینم و حرف بزنم

              می خوام از روی جنازه های دل سوخته آدمای شهر کوچ کنم

              می خوام از کنار تو عشقم و یه یه جوری با نگات طاق بزنم

              می خوام از روی گونه های خیسم برات از اشکام دریا بسازم

              می خوام از بلند ترین قله دنیا داد بزنم عزیز ترین دوستت دارم

یکی بود یکی نبود



مثل شب مثل شراب
تو پر از وسوسه ای
مثل شبنم واسه گل
عطش یک بوسه ای
ای غزل ای دلنواز
ای شروع قصه ساز
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
تو شدی قصه عشق
وقتی عاشقی نبود
تو سرآغاز منی
از همیشه تا هنوز
تو سرآغاز منی
مثل خورشید واسه روز

توی سایه های شب
تویی یک قطره نور
تویی سر پناه من
مثل یک کلبه دور
تویی مقصد واسه من
تو منو صدا بزن
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
تو شدی قصه عشق
وقتی عاشقی نبود
تو سرآغاز منی
از همیشه تا هنوز
تو سرآغاز منی
مثل خورشید واسه روز
واسه حرفای کتاب
تویی معنای جدید
واسه پرواز خیال
تو کبوتر سپید
تو مثل حادثه ی
شب دل سپردنی
تو همون قصه یک
نگاه و عاشق شدنی

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
تو شدی قصه عشق
وقتی عاشقی نبود
تو سرآغاز منی
از همیشه تا هنوز
تو سرآغاز منی
مثل خورشید واسه روز

یکی بود یکی نبود

تو شدی قصه عشق

کلاغ جان!

قصه من به سر رسید

سوار شو !

تو را هم به خانه ات می رسانم . . .


چند وقتی است....

حرفی زیباتر از سكوت برای گفتن ندارم...

چشمانم به مانند پاییز برگ ریزان است....

قلبم.....قلبم هم هوای دلتنگی دارد....

با این همه ....

اما بر لبانم لبخندی نقش بسته است...

تا مجبور نباشم سكوتم را بشكنم....


 چمدانی سنگین برداشته ام

تا باد از زمین بلندم نکند!

مــــن!

مسافری ناگزیر ...

که همه ی وجودش را

پیش ِ تـــو ...

جا گذاشته است...!!! 



هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد،بــرای خودشــان..!

خسرو و شیرین...

لیلی و مجنون...

ویس و رامین...

پیرمرد و پیرزن...

تو و اون...

من و تنهایی...

 




زندگی تمامش خطای دید است
 
من تو را می بینم
 
و تو مرا نمی بینی!...

جمعه 9 آذر 1391 - 8:29:56 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


پاییز


زیباست


لبخند


همین اینک آغاز کن


ماندن هنر میخواهد


پدر....


سخنان بزرگان


سخنانی زیبا و دلنشین از جنس دلتنگی (+ عکس)


نگاه شما: تصاویر دیدنی از پاییز روستای اتو


راز دلتنگی


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

;k
آمار وبلاگ

107268 بازدید

4 بازدید امروز

43 بازدید دیروز

241 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements